The Suburban



چراغ توی خیابون داره سوسو میزنه

سایه بدنم روی پیاده رویه پوشیده از برف به نمایش دراومده

ولی این صحنه انگار نمیخواد تموم بشه

شبحه خاکستریم همونجا وسط صحنه ایستاده، پشت به من

پاهام سر جاشون یخ بستن

اشک روی گونه هام قندیل شده

 

من خیلی وقته بیرون منتظر ایستادم

جلوی ادامه ی حرکت قطار رو گرفتم

ولی گمونم دیگه زورش رو ندارم 

پس میخواد حرکت کنه؟

 

میخوام خودم رو به یه جای گرم برسونم

میخوام برم تو قطار و بگم بلیط برای یه نفر

میخوام ساعتم نیمه شب رو بگذرونه و به سپیده دم برسه

و بالاخره شروع به حرکت کنم

 

پنجره ها بستن

چایی داره سرد میشه

این دردناکه، این سوزاننده س، این تیکه تیکه کننده س

همه چی جا مونده و من با یه پیکر و ساک خالی همراه قطار راه میفتم

 

شبحم اونجا میمونه

میدونی کجا باید پیداش کنی

و وقتی پیداش کردی و محکم بغلش کردی نذار گرماش به پیکرم برسه

یه پوسته خالی با یه جرقه کوچولو هم آتیش میگیره

حواست بهش باشه

مثل همیشه که بود.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها